سرزمين مادري

اگر دستم رسد بردار منصور بي پروا ز خون خود اناالحق بر فراز دار بنويسم

جمعه ۰۷ اردیبهشت ۰۳

سايه زيبا

۱۶ بازديد

همچو سايه، همچو تصويري بي بديل

چو آرزويي در خواب ، و چه خواب شيريني

ياد تو چون نسيمي كه گاه مي وزد در دل باغ سوزان

مي نشاند تبسم حسرتي بر لبان خاكستري ام

بي نام ترين آمال جواني من ، اي سايه زيبا

به خدا مي سپارمت

 

.

۱۲ بازديد

.

كلاس درس

۱۴ بازديد

وقتي جدايي ساز سر مي نهد

وقتي به هيچ نيز قانعي

وقتي ....

وقتي ندارد !

از همان روز نخست

اولين بار در كلاس ديدمت !

نمي دانم نامش چيست ؟

و كدامين نقطه عشق است

دلداده و تسليم، شادماني اش شور است و شادي ست مرا

سزاوار نه اين رنجشي و آزار

هچون نديده گيسو ، هيچ اينگونه نبوسيدمش

نديده هيچ ،  روي ماهتابش را،  سيراب

چون تابلو و تقديس نجابت است و ايثار ،شرم

زلال همچو چشمه ، سپيد چون مرمر

كاش دوباره كلاس و مكتبي بود و نگاهي

دوباره نيمكت و صفحه سپيد شعري

 

بي نشاني

۱۳ بازديد

نشانت را نمي يابم

لحظه   رفتنت  

خوب در خاطر دارم

گذشتن از من را 

و خامي كودكانه ام  را

نشاني را درست آمده ام  ، نيست اثري  از رد و بويي !

گوييا همين نزديكي بود  همين ديروز

آمدنت را خوب بخاطر دارم  ، آن ظهر عزا  را

و بيهوده رفتنت

 

هميشه ماندگار

۱۴ بازديد

اي هميشه   ماندگار ، از لحظه آمدنت

سيلان اميد است اينجا  ، شوري ست از ايمان

دوست گمگشتگي ها ، مرهم بي قراري ها

همسفر همه فرداها

به ازاي هر قدمي گلباران بايد باشد

باري هر لحظه ات....

لحظات سبز دعا

دل سپردن و شايد وقت اجابت                       

همه خويش را در سبدي از صداقت 

خواست و توكل پيش روي

همه آرزو را

قماري خواهم نمود و تاوانش هستي من

تاس شانس باشد ، هستي من و آغوش تو

بستري از مهرباني ، دلدادگي  

وحدتي تا آغاز سفر ديگرمان و باور عشق

سرت سبز ، دلت سرشار    . . . . . . .  اي هميشه ماندگار....

 

زمان زيستن

۱۳ بازديد

زماني براي زيستن

زمان زيستن ويافتن

در پي نشانه بودن

 لحظات قنودن پرنده      

فرصت رفتن

رسيدن به مقصود ، انتظار ياري داشتن

جنس فردا ، شايد

جوشش هر لحظه زيبايي باشد

بوسه هاي بودن تا هر صدايي ، صداي تو باشد

و نشانه اي از مقصد

هر نيازي ، اطاعتي

 هر سلامي ، پاسخ  

آنجا بايد جايي باشد

براي با تو بودن ، براي تو شدن

براي همنفسي   _ براي اطمينان ،ايمان

جنس فردا شايد جنس باور مان باشد

باور خويش ، بودن

باور ما شدن

بهر منزل عشاق كه راه نباشد   ، 

فردا همسفري - بايد كه باشد

 

سقف دل

۱۲ بازديد

شب پاييز است

امروز از همان طلوع عجيب آفتاب پيدا بود

آخرين روز تابستان است

آخرين وعده زندگي ما

شبي مثل شب هاي دگر

هرگز درد اين شب آرامم نخواهد شد

قصد خرابي سقف دلهامان دارد

 

اي عشق

۱۱ بازديد

اي عشق ، شعله سبزينه تو پيداست

 مهر ريشه در جان تو دارد ، تپش هاي زمان كلام بيقرار توست

اي عظيم ترين ميراث   ،  اي همه عشق

خوشا بي سر و ساماني بهر نامت ، خوشا خون جگر  ، خوشا رنج

خوشا پيكر بيتاب ، خوشا وصل، خوشا حسرت شيرين

هر دم سلامت مي كنم ، هر سو نگاهت مي كنم ، اي همه آمال من

اي تقالاهاي  عمر رفته از ياد

بي نظير ، اي دوست

گه بهر ديدار ارض طي مي كنم و گه سماء را

لواي رسوايي بر تن شد و مطرود هر خانقاه

صحرا به صحرا، دشت به دشت ، لوت به لوت  ، دانند اسرار رسواييم را.

آي عشق

شعله بيدادگر  هر خرمن بود ، بر باد رود حاصل هر رنجي

گاه در بازار ريا فروش ديدم ترا ، گاه در حجره ترديد ،

اي والا تر از تقدس من

اي غايت همه جاده ها

 تا بوسه گاه خاك ، خواهم آمد

بعد تو

۸ بازديد

بعد تو شيرين آرزوها

هوس هاي يادگار آلود غمناك

خيانت ها   

هر دل و دلبركاني

وقت مقاومت قلم و وقت گمراه نمودن نوشت

حق و باطل ،  چه آشكارتر شده  اند

داغ تو در سراسر اين  حلقه بر دل من باقي است

نويد و دلخوشي اين است

كه حق هميشه پيروز است و 

خواهد شكفت گل حق و عالمگير خواهد شد عشقت

هرقدم باتو بودن نهايت پروازمرغ خيال است

صدايي كه مي خواند ، جان من را

وسوسه دويدن در دشت بي كرانيست

و رقصيدن با لرزش علف ها

هر انتخاب سقوط عهد پيشين است

و هر لحظه ،  شرمگين تر از خاك

ساده تر از برفي و

گرم تر از آفتاب

در لحظه هاي شكستني ترديد

لحظات قرباني كردن خويش

لحظه رجعت پرستوي زيبا

مقتدا

۱۱ بازديد

مقتداي جانمي ، پيشوا و راهبر

سزاوار قنوتي ، افتخار يوسف و داود و مزدك

عيسي بن مريم سلامت مي كند در اوج اعدام

موسي يان مي زنند هلهله و ساز ، كه تو افتخار عصري

نام تو نام مطهر . نام تو نام تماشاست

دلبر فرزانه من ، اي معلم ، مقتدا

حلقه هاي رحمت عام الهي ، هر قطره اش مست كند اين جهان را جملگي

 هر خار و خاشاك ، رقص كنند با هر نبات  و رود و جويبار

اي الا اي آدميان ، اي خموشان

ساقي امشب باده لبريزت كند

خم معرفت يار

بازا ، بازا ، اي بزرگوار ، اي اديب و اي شهير