عشق

اگر دستم رسد بردار منصور بي پروا ز خون خود اناالحق بر فراز دار بنويسم

یکشنبه ۰۲ اردیبهشت ۰۳

تو همه هستی من

۳ بازديد

رحم  کن  بر دل  غم  دیده  زارم ،  بازآی

صد خزان  آمد و  بگذشت  بهارم ،باز آی

به فدایت همه هستی ، تو همه هستی من

باعث  درد  من  و  مایه  سر مستی  من

یک دم از کوی دلم بگذر و از من مگذر

بلبل باغ  وفا ،  از  ره  گلخن  مگذر

صبر کن یک دمی،ماه شب افکن، مگذر

بگذری از  من اگر ، لجظه مردن  ، مگذر

ندهم چان و  دگر  بار  دگر زنده  شوم

محضر روی تو چو بینم مه تابنده شوم

زاهد از میکده راندم،  چه کنم مست و خراب ؟

خالی از می شده در دست سبویم ، چه کنم؟

شنود

۱۶ بازديد

نمي دانم دوباره چه راز است

شنيدن صداي گام هايي

دوباره از انتهاي ارديبهشت

اينجا خزان است

و كنون وقت آمدن

و آن گام ها

آن صدا

از جنس رفتن است

سايه زيبا

۱۶ بازديد

همچو سايه، همچو تصويري بي بديل

چو آرزويي در خواب ، و چه خواب شيريني

ياد تو چون نسيمي كه گاه مي وزد در دل باغ سوزان

مي نشاند تبسم حسرتي بر لبان خاكستري ام

بي نام ترين آمال جواني من ، اي سايه زيبا

به خدا مي سپارمت

 

بي نشاني

۱۳ بازديد

نشانت را نمي يابم

لحظه   رفتنت  

خوب در خاطر دارم

گذشتن از من را 

و خامي كودكانه ام  را

نشاني را درست آمده ام  ، نيست اثري  از رد و بويي !

گوييا همين نزديكي بود  همين ديروز

آمدنت را خوب بخاطر دارم  ، آن ظهر عزا  را

و بيهوده رفتنت

 

هميشه ماندگار

۱۴ بازديد

اي هميشه   ماندگار ، از لحظه آمدنت

سيلان اميد است اينجا  ، شوري ست از ايمان

دوست گمگشتگي ها ، مرهم بي قراري ها

همسفر همه فرداها

به ازاي هر قدمي گلباران بايد باشد

باري هر لحظه ات....

لحظات سبز دعا

دل سپردن و شايد وقت اجابت                       

همه خويش را در سبدي از صداقت 

خواست و توكل پيش روي

همه آرزو را

قماري خواهم نمود و تاوانش هستي من

تاس شانس باشد ، هستي من و آغوش تو

بستري از مهرباني ، دلدادگي  

وحدتي تا آغاز سفر ديگرمان و باور عشق

سرت سبز ، دلت سرشار    . . . . . . .  اي هميشه ماندگار....

 

سقف دل

۱۲ بازديد

شب پاييز است

امروز از همان طلوع عجيب آفتاب پيدا بود

آخرين روز تابستان است

آخرين وعده زندگي ما

شبي مثل شب هاي دگر

هرگز درد اين شب آرامم نخواهد شد

قصد خرابي سقف دلهامان دارد

 

اي عشق

۱۱ بازديد

اي عشق ، شعله سبزينه تو پيداست

 مهر ريشه در جان تو دارد ، تپش هاي زمان كلام بيقرار توست

اي عظيم ترين ميراث   ،  اي همه عشق

خوشا بي سر و ساماني بهر نامت ، خوشا خون جگر  ، خوشا رنج

خوشا پيكر بيتاب ، خوشا وصل، خوشا حسرت شيرين

هر دم سلامت مي كنم ، هر سو نگاهت مي كنم ، اي همه آمال من

اي تقالاهاي  عمر رفته از ياد

بي نظير ، اي دوست

گه بهر ديدار ارض طي مي كنم و گه سماء را

لواي رسوايي بر تن شد و مطرود هر خانقاه

صحرا به صحرا، دشت به دشت ، لوت به لوت  ، دانند اسرار رسواييم را.

آي عشق

شعله بيدادگر  هر خرمن بود ، بر باد رود حاصل هر رنجي

گاه در بازار ريا فروش ديدم ترا ، گاه در حجره ترديد ،

اي والا تر از تقدس من

اي غايت همه جاده ها

 تا بوسه گاه خاك ، خواهم آمد

شب عاشقان بيدل

۱۰ بازديد

شب نور است و بيدار

 شب  عاشقان بيدل

شب صيد معاني  ، شب دل بردن دلدار

چنگ زنيد  دف زنيد  هلهله بر پا كنيد

جام ها را جملگي بر آسمان شب بگيريد

ساقي امشب مست كند ذره خاك را

آبروي آدم است  ، هر سلام و نفس دوست

نام تو ذكر شبانست ، راه تو مقصد عشاق

اين تشنگان بوي طراوت خورده بر جان ، بوي مي

جملگي جستند ز چنبر ، بي تكلف ، بي هيچ نگاهي پشت سر

همگي جان ها بر كف نهاده ، سوي ميخانه  چه جستان مي روند

يارب نگهدار عزمشان از مكر دشمن

 

سالهاي رفتنت

۱۰ بازديد

در اين سال هاي رفتنت

مهرباني هايت را خوب به خاطر دارم

ولبخند  زيبايت

دو خط مورب گونه هايت

و عشق سرشارت را

با تو بايد بر شاخه هاي عشق

جوانه هاي ايمان را به تماشا  نشست

و شاهد شد

روز  وصل دوستداران را

در اين سال هاي نبودنت

تنها با دروغ و تزوير

دست به گريبان شدم

و بر خود داغ نفريني آويز كردم

كه اين خانه دل هميشه تهي مي ماند

بيشتر از ساعتي نيست از رفتنت

گوئي سال هايي ست

همه زمستان سرد    

 

دار

۱۱ بازديد

تو را صدا مي زنم   تو كه با وقار تريني

ترا ندا خواهم زد

كه بي تو نتوانم

در گلدسته سبز دعا   

    اگر يابم دستت را

عهد خواهم بست

ز كج رويان پست منقار پر خشم

حكم آزادگي خويش مي ستانم

من اين شرم جدا گشتن خود را

تاب تحمل ندارم بخدا

بي رخ جانان مسعود دوست

سر در  گرو دار خواهم داد

به دور خواهم زد

نفس ذلت بار تنهاي من