عرفان

اگر دستم رسد بردار منصور بي پروا ز خون خود اناالحق بر فراز دار بنويسم

دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۰۳

تو همه هستی من

۳ بازديد

رحم  کن  بر دل  غم  دیده  زارم ،  بازآی

صد خزان  آمد و  بگذشت  بهارم ،باز آی

به فدایت همه هستی ، تو همه هستی من

باعث  درد  من  و  مایه  سر مستی  من

یک دم از کوی دلم بگذر و از من مگذر

بلبل باغ  وفا ،  از  ره  گلخن  مگذر

صبر کن یک دمی،ماه شب افکن، مگذر

بگذری از  من اگر ، لجظه مردن  ، مگذر

ندهم چان و  دگر  بار  دگر زنده  شوم

محضر روی تو چو بینم مه تابنده شوم

زاهد از میکده راندم،  چه کنم مست و خراب ؟

خالی از می شده در دست سبویم ، چه کنم؟

زمان زيستن

۱۳ بازديد

زماني براي زيستن

زمان زيستن ويافتن

در پي نشانه بودن

 لحظات قنودن پرنده      

فرصت رفتن

رسيدن به مقصود ، انتظار ياري داشتن

جنس فردا ، شايد

جوشش هر لحظه زيبايي باشد

بوسه هاي بودن تا هر صدايي ، صداي تو باشد

و نشانه اي از مقصد

هر نيازي ، اطاعتي

 هر سلامي ، پاسخ  

آنجا بايد جايي باشد

براي با تو بودن ، براي تو شدن

براي همنفسي   _ براي اطمينان ،ايمان

جنس فردا شايد جنس باور مان باشد

باور خويش ، بودن

باور ما شدن

بهر منزل عشاق كه راه نباشد   ، 

فردا همسفري - بايد كه باشد