سرزمين مادري

اگر دستم رسد بردار منصور بي پروا ز خون خود اناالحق بر فراز دار بنويسم

چهارشنبه ۲۶ شهریور ۰۴

بعد تو

۲۲ بازديد

بعد تو شيرين آرزوها

هوس هاي يادگار آلود غمناك

خيانت ها   

هر دل و دلبركاني

وقت مقاومت قلم و وقت گمراه نمودن نوشت

حق و باطل ،  چه آشكارتر شده  اند

داغ تو در سراسر اين  حلقه بر دل من باقي است

نويد و دلخوشي اين است

كه حق هميشه پيروز است و 

خواهد شكفت گل حق و عالمگير خواهد شد عشقت

هرقدم باتو بودن نهايت پروازمرغ خيال است

صدايي كه مي خواند ، جان من را

وسوسه دويدن در دشت بي كرانيست

و رقصيدن با لرزش علف ها

هر انتخاب سقوط عهد پيشين است

و هر لحظه ،  شرمگين تر از خاك

ساده تر از برفي و

گرم تر از آفتاب

در لحظه هاي شكستني ترديد

لحظات قرباني كردن خويش

لحظه رجعت پرستوي زيبا

مقتدا

۲۴ بازديد

مقتداي جانمي ، پيشوا و راهبر

سزاوار قنوتي ، افتخار يوسف و داود و مزدك

عيسي بن مريم سلامت مي كند در اوج اعدام

موسي يان مي زنند هلهله و ساز ، كه تو افتخار عصري

نام تو نام مطهر . نام تو نام تماشاست

دلبر فرزانه من ، اي معلم ، مقتدا

حلقه هاي رحمت عام الهي ، هر قطره اش مست كند اين جهان را جملگي

 هر خار و خاشاك ، رقص كنند با هر نبات  و رود و جويبار

اي الا اي آدميان ، اي خموشان

ساقي امشب باده لبريزت كند

خم معرفت يار

بازا ، بازا ، اي بزرگوار ، اي اديب و اي شهير

 

شب عاشقان بيدل

۲۴ بازديد

شب نور است و بيدار

 شب  عاشقان بيدل

شب صيد معاني  ، شب دل بردن دلدار

چنگ زنيد  دف زنيد  هلهله بر پا كنيد

جام ها را جملگي بر آسمان شب بگيريد

ساقي امشب مست كند ذره خاك را

آبروي آدم است  ، هر سلام و نفس دوست

نام تو ذكر شبانست ، راه تو مقصد عشاق

اين تشنگان بوي طراوت خورده بر جان ، بوي مي

جملگي جستند ز چنبر ، بي تكلف ، بي هيچ نگاهي پشت سر

همگي جان ها بر كف نهاده ، سوي ميخانه  چه جستان مي روند

يارب نگهدار عزمشان از مكر دشمن

 

سالهاي رفتنت

۲۵ بازديد

در اين سال هاي رفتنت

مهرباني هايت را خوب به خاطر دارم

ولبخند  زيبايت

دو خط مورب گونه هايت

و عشق سرشارت را

با تو بايد بر شاخه هاي عشق

جوانه هاي ايمان را به تماشا  نشست

و شاهد شد

روز  وصل دوستداران را

در اين سال هاي نبودنت

تنها با دروغ و تزوير

دست به گريبان شدم

و بر خود داغ نفريني آويز كردم

كه اين خانه دل هميشه تهي مي ماند

بيشتر از ساعتي نيست از رفتنت

گوئي سال هايي ست

همه زمستان سرد    

 

دار

۲۵ بازديد

تو را صدا مي زنم   تو كه با وقار تريني

ترا ندا خواهم زد

كه بي تو نتوانم

در گلدسته سبز دعا   

    اگر يابم دستت را

عهد خواهم بست

ز كج رويان پست منقار پر خشم

حكم آزادگي خويش مي ستانم

من اين شرم جدا گشتن خود را

تاب تحمل ندارم بخدا

بي رخ جانان مسعود دوست

سر در  گرو دار خواهم داد

به دور خواهم زد

نفس ذلت بار تنهاي من

هر كه شد محرم دل

۲۶ بازديد

هر كه شد محرم دل

كدامين ما است كه گويد از اين ميليارد پيكره انسان جدا مانده ز ما ، در حرم يار بي همتاي خويش است؟

نكند يارب اين حقيقت بادم است سيل پيكر هاي آدم زادگان ، همه در جمعيت انكار باشند.

در پس كدامين پرده گفتگو است بين مان كه اگر بربيافتد نه شما مانيد و نه اين همه من!

كجايند آن سبكبالان ساحل هاي شيدا تا بياندازد نظر بر اين حائل چنين ،گرداب گمگشتگي ما.

مرحبا باد،اي تو ابليس شيرين كار بد نام سر افكنده ز جور.

اي جاهل همي گشتن به دنبال خدا در بوق وكرنا!

 كه سبحان الله عما يصفون.

نماز عشق بر ره پويان جانب دار، عشق باز، گورا نوششان باد ،

آن قيام و سجده بر خاك نمودن ها مبارك بادشان ،

ديدار وجه روي دلدار در قنوت ، خندان سعادت بادتان .

افسوس بر اعجاز حلقه

در ميان اين همه من هاي من هاي من هايمان .

در عصر تيرگي برتابيده ز خاور ،

سوگند خوردگان اين طريق ناب يارب ، مانده از خم صورت كلامها ،

مانده ام در ظاهر مشرك دون.

و چه شنيدستا كه فرود آمد به جان سيلاب رحمت ،

من در پي خويشتن بي خويشتن عبوصم.

و تلخ است در لواي حقيقت ، در كنار عقده هاي رنگاميز من ،

دور مانده از حرمت محرم يار بي نام .

مانده در انكار خويش

و هرچه هست و هر چه نيست ،

جز لبخند شوخ شيطون!(شيطان).

خزاني

۲۶ بازديد

انتهاي خزاني سرد                   در انتهاي   كوچه شب

تا  نزديكي مرگ كه پيش رفتي

تاريكي  بود و سرافكندگي

در ترازوي  وسوسه هاي خود ديدم       سنگيني  سخت  گوتاهي خود را

و دستان  پر توان كه  همه بارش

اندوه بود و عصيان

 

-           در انتهاي كوچه تنهائي شب             رد پايي از مهر  نديديم  و نه خطي از زلف  پريشان تو

 

اينجا در پايان اندوهي ديگر

و ترحم دوست بر  قلب  خاموش  تو  و مهرش   وقتي در نزديكي مرگ    نو را   ديدند

و چرخ  بي رحم ستم   و دستان كوچك قلبم     وقتي قدم   بر  سرانه  سردم نهاد

 

و آمدنش  با عشق  ،  سرارت  و  خاطرات و افترا  بود

در آن شب خشم

اينجا  دوباره  بهانه هاي مظلوم دل   و بي قرار   و نگران  در آرزوي ياري دگر

در پايان اين شب ترد  دوباره       حرفي براي فردا نداري

و فردا  باز انتظاري بيهوده  و كلامي پر ترديد نه از جنس  وصل  پر اميد  و پاكباز

در صبحدمان ديگر وقتي رهروان  پارسا  بر خود حرام كردند آسايش و خطا را

ديگر اينجا  جايت نيست  و به وضوح مي بيني فرسنگ هاي فاصله را

وقتي هيچ جاده اي نيست و مقصد در غباري از مه پنهان گشته

وقتي مات و مبهوت  دامن   دامن  سوخته ات را نظاره مي كني

و آرام   آرام  نيستي ات را   لمس مي كني

 

فرداهايمان در حسرت  عطر مريم      در ساحلي نمناك به سر خواهد شد و

نه عطري بر جاي خواهد ماند  و نه رطوبت خاكي

باز به كوير پر  راز باز خواهم گشت   و شماره خواهم كرد

ذرات خاشاگش را    تا در پس آن 

تو بيايي   روزي   و تنگ  غروبي

دوباره سخت بر جاي خود خواهم ماند   و رمه هايم را

از بيراهه هاي منگ نجات  خواهم داد

و همه جاده ها را در صلاح جانان   خواهم نهاد

در انتهاي خزاني  سرد  در انتهاي  كوچه سرد  شب

 

بهار

۲۲ بازديد

لحظه شمار  قدوم سنگين   و پر ترنم بهار

و هر لحظه شوق ديدارش            - رنجي ست  پر طپش

وقتي بيائي  دوباره چون سبزه هاي وحشي دشت

 دوباره خواهم روئيد

و با لبخندت دوباره جوانه خواهم زد

همه درد ها را در تاري از زلف   پريشانت   خواهم  آويخت

و با نسيم دلانگيزت       از اينجا  كوچ خواهم نمود

در شوق ديدارت

ثانيه ها را مي شمارم  و نظاره گر گيج آدم ها

پدر

۲۴ بازديد

پدرم ديده به سويت نگران است هنوز....



صيد طوفان

۲۵ بازديد

 

نه براي صيد طوفان،      نه ز راه مهرباني

نه ز تو جستجويي ،      نه ز من سراغ حالي

نه از شما نشانه ،        نه ز من پيغام ياري

نگرفتي سراغ من را                  نه سپردي ز من نشاني

نگرفتم دل از تو من                   نسرودم هيچ شعري

نگفتي خاطري از من                ننوشتي يك يادگاري

نه براي آفت دل ،                    نه براي گذر عمر

همه آنچه كه گفتم  ،               همه خشم  و نشان ها

همه اعتراض ها  ،                   همه انتظارها

چه غروب هاي عمري  ،           چه شب هاي دلپسي ها

آنچه آمد حاصل تو ،                غصه كاشكي كه بودي