عشق

اگر دستم رسد بردار منصور بي پروا ز خون خود اناالحق بر فراز دار بنويسم

دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۰۳

سلام

۱۳ بازديد

سلامم را تو پاسخ گوي؛اي آشناي دير يافته

اي فراتر از تب تند عادت   از عشق

يافته ام روح پاكت در كلبدي سيمين

و نوازش كرده ام تاري از پيچك زلفانت در كف عرياني دستانم

اي ريسمان اسرارم

در حلقه نور تو يارب چه سخن ها كه كشيدم  از عشق

از نياز و اشتياق

اي گوهر ايمانم ،

رازهاي دير يافته ام را بر جريده خواهم خواند  شايد سفر كرده اي شوق رجوع يابد.

من همه محو شكوه،محو خواهش، محو سرور. با تو خواهم ماند و چنگ در زلف زيبايت خواهم آويخت.

در مجاز اندر مجازش دل سپرده به مجازي از جنس بلور.از عطر  ياس سپيد.

دستت را به من بده و زخم بپوشان اي سلاله پاك از نسل زيبايي.

حرمت چشمانت را به من بسپار اي گوشه راز خلقت.

قرنهاست شايد مي شناسمت اي گل ،شعر دلنشين عاشقي من.